چون گلِ یاسِ درآورده سر از باغ به در
مویت از شانه رسیده است به آغوش کمر
تو پر از زمزمۀ روشن بارانی و من
پرم از خلوت یک باغ پس از شهریور
کوه دربندم و از منظرۀ کوچ پرم
قوی آزادی و در بال و پرت شوق سفر
رود دل کند و بهدنبال خود از دشت گذشت
مثل رود از من و از خاطرههایم بگذر
سر سپردیم و سزاوار از این بیشتر است
هر که با عشق درافتاد و نینداخت سپر
مثل باد از من تنها که گذشتی، با خود
- تا فراموش کنی- نام مرا نیز نبر.
مستی مجال هیچ گناهی به ما نداد
پرم ,باغ ,شهریور ,مثل ,سر ,خلوت ,باغ پس ,یک باغ ,خلوت یک ,پس از ,از شهریور
درباره این سایت