اینجا بغیر از تخم بیحاصل چه میکارند؟
این ابرها با هرزگی عمری است میبارند
مستم، خمارم، حاصلی از تاک و تریاکم
تا شاعران از وصف چشمت دست بردارند
رقص رهای بید و قوس موج گندمزار
از آبشار مست موهای تو سرشارند
دارم خماری میکشم ترکم کنی شاید
این فکرها دست از سر من برنمیدارند
با تیغ اخمت سر بزن از بیسر و پاها
ای کاش یک لحظه مرا جای تو بگذارند
با گریه از من یاد خواهی کرد، خواهی دید
یک روز میفهمی که اینها مردمآزارند
گفتی نمیخواهی مرا، خندیدم و گفتم
دیوانهها دیوانهها را دوست میدارند
مستی مجال هیچ گناهی به ما نداد
ترکم ,میکشم ,خماری ,شاید ,سر ,دیوانهها ,میکشم ترکم ,خماری میکشم ,دارم خماری ,کنی شاید ,ترکم کنی ,دارم خماری میکشم
درباره این سایت